سلام!
من خوبم شما خوبین؟؟؟
حرف خاصی برای زدن ندارم..اما انگار تازه یه جایی رو پیدا کردم که بیام حرفامو توش بنویسم!
امروز اولا با سوم ها که ما باشیم مسابقه داشتن!
اصلا هم فکر نکن که اونا ما رو بردن و ما ضایععع شدیم!!!!نه!!وای وای مگه می شه؟؟؟
شعارایی که می دادیمو خیلی دووس داشتم!!!
sevvom we love you
true and true
we love you sevvom
yes!!!! we do!!!
!!!!!!!!!!!
!!!
!!
!
آره دیگه....
بعد هم که ما والیبال رو بردیمو معلم تست مونم..آقای ک اصلا منو ضایع نکرد وقتی یه نکته ی مهم گفت و من گفتم که چی؟؟؟؟کی به درد می خوره!!!اونم گفت ..معلوم تجربی هستی!نه؟؟
منم نیشم بازز! بله!!!!! گفت همون!! به درد تجربی ها نمی خوره!
اصلا هم فکر نکنین وقتی زنگ خونه خورد و من تو ماشین داشتم به طرز فجیعی یه مطلب رو از پشت شیشه عقب ماشین به یکی حالی می کردم منو دید و یه لبخند ملییییح زدو یه نگاه عاقل اندر سفیه به من انداخت و رفت!نه اصلا!!!!!!
هه هه!
فردام که تست زیست دارم و آقای معلمس معروفه به چیز کردن بچه ها!!
یه باردر موردش به پست می ذارم! آدم باحالیه!
فهلا!!
سلام!
خوبین دیگه؟
اومدم بگم ....
بذار برا دل خودم بگم! شاید باید تو دفتر خاطراتم می نوشتم ولی....
خدایا...
هر بلایی سرم بیاد میدونم مقصرش خودمم...
اما من هر قدمی که برداشتم..درست یا غلط شو نمی دونم....ازت کمک خواستم...
گفتم تنها تو رو دارم...نگفتم؟
یعنی اینقدر دلم سیاه و کدر شده که خواستی کمکم کنی و نذاشتم و نفهمیدم؟یا اووون قدرررر تو تاریکی بودم که دیدی فایده نداره و.....
من که گفتم تنها تورو دارم...نگفتم؟
...
هرچی تو بخوای...
بعضی وقت ها کار زیاد داشتنم خوبه....
با برنامه می شی...
به بعضی چیز ها که فکر کردن بهشون باعث پریشونیه بیشترت می شه کمتر فکر می کنی...
و این که قدر لحظه ها تو می دونی...
حتی لحظه هایی که فکر می کنی بدترین لحظات زندگیته....
.
.
.
خدایا کمکم کن....
من بد دردایی دارم...
سلام سلام!
خوبین؟
منم روزگار می گذرونم...با خوبی و بدی هاش دارم روزهایی که می دونم بعدا برای تک تک لحظاتش حسرت می خورم رو همین طوری می گذرونم!
یه خصلت بد انسانه این قدر نشناسیش...
یکی برام آفلاین گذاشته بود:
هیچ وقت به کسی نگو ما به درد هم نمی خوریم شاید اون به درد تو نخوره ، ولی ممکنه تو دوای همه درد های اون باشی....
و این که:
نسل سوم ؛ بد شانس ترین نسل تاریخ ایران : تو نوزادی شیر خشک نایاب شده بود... تو بچگی هم دوران جنگ بود... دوران تحصیل هم هر چی طرح بود رو ما امتحان کردن... نظام قدیم، نظام جدید، نظام خیلی جدید... رسیدیم دانشگاه سهمیه ها بیداد کردن... فارغ التحصیل شدیم به خاطر زیاد بودن جمعیت کار پیدا نشد... خواستیم ماشین بخریم بنزین سهمیه بندی شد....
خواستین این جام یه سر بزنین..
حس مثبتی به آدم می ده!
دیگه این که به نظر شما من همون چیزی قبول می شم که بابام میگه؟ آبگوشت شناسی؟؟